چگونه می شود ازشما یادنکرد!
دیوانی که گلبرگ عشق ان, از چشمه زلال معرفت دامان پاک زهرای اطهر ودست های خیبرشکن علی مرتضی به جوش امده است وسالهاست که در سوگ عزیز مصطفی, بی دلان کوی یار همچون شمع می سوزند ودرتب عشقش بی قراری می کنند.
و ای اقای دلربا, در سرزمینی منزل کرده ای که تربتت سه چهار بار, سجده گاه هزار هزار عبد لم یزل رانوازش می دهد.
ومن همچنان در حیرت این مانده ام که چگونه........
انسانی از جنس خاک می شود فرشته, فرشته ای که خود هزاران فرشته راهر صبحگاه وشامگاه به تقدس وثنا واداشته است.
وازچه روی خورشید ازبلندی پیشانیت, نورش را گم نکرد. وشب در عزای تو ستاره هایش راخاموش نکرد
ومن اکنون در اول راه ایستاده ام ........
![](http://hojreheshgh.persiangig.com/image/moharam/zeynab.jpg)